در ماههای اخیر کاهش نقدینگی موجود در بازار سرمایه ملموس بوده و با نگاهی به ارزش معاملات بازار سهام و ارزش سفارشهای خرید و فروش موجود در سامانه معاملاتی قابل تایید است؛ از این رو در آخرین روزهای مدیریت رئیس سابق سازمان بورس، جلسهای اضطراری با حضور وزیر سابق اقتصاد و رئیس کل بانک مرکزی تشکیل شد و در آن تفاهماتی مبنی بر تزریق منابع بانکی برای خرید سهام به صندوق توسعه و تثبیت بازار صورت گرفت. در کنار آن رئیس کل بانک مرکزی از خرید سهام توسط سیستم بانکی، مشروط به رفع موانع قانونی در بازه زمانی مذکور نیز سخن به میان آورد. ولی با گذشت چند هفته از جلسه مذکور که با قید اضطرار تشکیل شده بود، شاهد اتفاق خاصی نبودیم و عملا توافق یادشده در همان اتاق جلسه مسکوت ماند.
پس از تغییر در راس مدیریت سازمان بورس، جناب آقای دکتر صیدی نیز بر مشکل نقدینگی در بازار صحه گذاشتند و میتوان سخنان کوتاه ایشان را به عنوان آسیبشناسی دقیقی در کنار یادآوری اعتماد ازبینرفته بیان کرد. ولی آنچه برای کلیت بازار اهمیت دارد فارغ از یادآوری کمبود نقدینگی یا عدم شفافیت و ضرورت پیشبینیپذیری یا برگشت اعتماد، نگاه به مولفههای ساختاری و واقعیتهای روی صفحه بورس است.
سوالی که بهجد مطرح میشود این است که آیا واقعا بورس منابع لازم را در اختیار ندارد یا تخصیص منابع بهدرستی صورت نگرفته؟ شاید سوال جدی این باشد که آیا ماهیت بازار سرمایه حفظ شده یا نکته انتقادی مبنی بر تحولات ۳سال اخیر در حوزه سیاستگذاری صندوقهای سرمایهگذاری، مسیری برای آسیبپذیری بازار سرمایه با رونق بازار پول در دل آن رقم زده است؟
اگر به اولین سرفصل تقسیم بازارهای مالی رجوع کنیم، در ابتدا با دو بخش بازار پول و بازار سرمایه مواجه میشویم که هر کدام وظایف و تعاریف خود را دارند و متناسب با آن باید ساختارشان را شکل دهند. در اقتصادهای پیشرفته بازار پول ساختار پیچیده با ابزارهای متنوع دارد و در جهت کنترل نرخ تورم و سایر وظایف خود با استفاده از ابزارهایی همچون نرخ بهره و غیره پیش میرود. بازار سرمایه نیز ابزارهای متنوع برای سلایق مختلف دارد که متناسب با ریسکپذیری سرمایه گذاران جهت بهرهبرداری ارائه میشود ولی باید ساختار بورسی خود را حفظ کند. اما آنچه در سالهای گذشته و بهویژه در سه سال اخیر شاهد آن بودیم نوعی ساختارشکنی و شاید تسخیر ساختار و وظایف بورس توسط تفکرات سیاستگذارانی بود که نتیجه آن بروز عمیقترین رکود در روزهای اخیر است.
فعالیتهای بازار بینبانکی توسط بانک مرکزی در داخل ساختار بورس انجام میشود. بخش قابلتوجهی از ساختار بورس به بازار بدهی تخصیص پیدا کرده که سیاستگذار آن بانک مرکزی است. بازار سرمایه که باید در خدمت تامین مالی تولید و بنگاههای بزرگ اقتصادی کشور باشد عملا در راستای تامین مالی هزینههای دولت یا بهاصطلاح دقیقتر با عنوان قلکی برای دولت ایفای نقش میکند. نتیجه آن شده که بنگاههای تولیدی به جای تامین مالی از طریق بورس، دست به دامان بانکهایی شدهاند که یا ناتوان از پرداخت وام هستند یا عناوینی همچون خلق پول را دستاویزی برای رد درخواست اعتبار تولیدکنندگان بزرگ کشور کردهاند؛ سیکل معیوبی که رسالت بورس را دچار نقصان کرده و چهرهای معیوب و ساختاری درهمشکسته و ناتوان از ایفای نقش را به تصویر کشیده؛ ناتوان از برگشت اعتماد به سرمایهگذاران و ناکارآمد در تامین مالی بنگاههای تولیدی. در روزهای اخیر مصاحبهای جدید از جناب دکتر خواجهنصیری، از مدیران اسبق سازمان بورس و نهادهای مالی کشور، در فضای مجازی منتشر شده که حاوی نکات مهم و البته ناگفتههای تکاندهندهای است که قطعا بازگویی آنها میتواند به شفاف شدن فضای بازار سرمایه کمک کند و درعینحال پاسخ سازمان بورس به سوالاتی که از چنین سخنانی مطرح میشود مطالبهای همگانی است.
در بخشی از سخنان دکتر خواجهنصیری به بحث کمبود نقدینگی در بورس اشاره میشود و نسبت به شکلگیری صندوقهای درآمد ثابت و اهداف شکلگیری آنها شفافسازی میشود. دکتر خواجهنصیری خود در تدوین قوانین مربوط به تشکیل صندوقهای درآمد ثابت حضور داشته و با بیان تامین مالی تولید به عنوان یکی از اهداف اصلی شکلگیری این صندوقها، به بررسی وضعیت فعلی آنها میپردازد.
انتظار میرود سازمان بورس نسبت به این سخنان خیلی صریح شفافسازی کند که چرا رسالت این صندوقها به جای تامین مالی در تولید تغییر کرده و چرا منابع عظیم این صندوقها به جای خدمت به تولید و بورس، در سپردههای بانکی و اوراق دولتی قفل شده است؟ چرا یک ابزار قدرتمند که میتوانست به ارتقا و توسعه بازار سرمایه بینجامد به بازوی عملیاتی بازار پول تبدیل شده است که دستاورد خاصی برای بورس نداشته و دانش تخصصی بورس را به سمت مذاکره با بانکها جهت دریافت چند درصد سود بیشتر سوق داده است؟ در شرایطی که انتقاد جدی به عملکرد سیستم بانکی از سوی مسوولان مطرح میشود، آیا نقش و ساختار فعلی صندوقهای درآمد ثابت عایدی دیگری به جز دشواری تامین مالی بنگاههای بزرگ تولیدی و خدماتی کشور داشته است؟
به نظر میرسد ریاست جدید سازمان بورس ضمن شفافسازی و اصلاح رویههای ناصواب سالهای اخیر، باید در راستای حفظ ذات بازار سرمایه نیز مساعی لازم را داشته باشد و با اتخاذ تدابیر علمی و نسخه کامل ابزارهای مالی، با اتکا به توان و نقدینگی موجود در خود بورس، نسبت به تعمیق معاملات سهام به عنوان بخش اصلی بازار سرمایه مساعدت نمایند؛ چرا که تداوم رویه معیوب سالهای اخیر و نگاه منفی که به سود سهامداران در برخی مدیران چند سال گذشته بورس وجود داشته، نتیجهای به جز مسخ بازار سرمایه و رکود بیشتر نخواهد داشت که نتیجه نهایی آن در رکود و عدم توسعهیافتگی تولید در کشور نیز قابلرویت خواهد بود